کــــم کــــم صدای قلبـــم به گــوش میرســد
گــویی غم است و آرام به گــــریه مــیرســــــد
ایـــن گــریــه های مـــن
ایـــن خیسی نگــــــــاه
ایــــن بـــوی لاله هـــــا
هر لحظه از دلـــــــــــــــــــم میپرسم از گناه
هـر لحظه این دلـــــــــــــــــــم میگوید از خدا
من با تو ام هنوز هر روز و هر شبم
مـــــن یادتم هنوز ای بهترین کسم
دلم گرفته است
سیگاری در خیالم روشن میکنم
و ناگهان، شیشه های اتاق را می شکنم...
از پشت بام به کوچه می پرم
و از سینه ی عابران رد میشوم...
.
.
.
...انگشتهایم را مورچه ها به تراس خانه برده اند
و پشه ها نیشهایشان را
در قلبم فرو کرده اند...
آهای کسی میشنود... ؟؟؟
.
.
.
اینجا یک عاشق
مرگ کوب کرده است...
ادامه مطلب